هزار ابر نباریده توشه ی راهت
برو مسافر خسته خدا به همراهت
به پاس اولین بوسه ای که پدرم به رسم مهر در
اولین ساعات تولد به گونه ام زد و من نفهمیدم
و به یاد سوزنده ترین بوسه ی آخر که من به رسم
وداع به صورتش زدم و او نفهمید، دوستش دارم
نوشته شده توسط در ساعت موضوع | لینک ثابت
به یاد پدر...برچسب : مادر, نویسنده : afatherlyf بازدید : 30
برچسب : سرنوشت, نویسنده : afatherlyf بازدید : 7
پشت سیم ها ... پشت حرف ها ... رازی است
که حجاب تلفن جادویی نمی فهمد ...
سخنگوی خاموشی که چشمانش پانتومیم عشق می شد
من حس می کنم که خانه بی تو، فقط بی توست
و بی تو، خانه چه خواب ترسناکی است
" امیری "
نوشته شده توسط در ساعت موضوع | لینک ثابت
به یاد پدر...دلم آنقدر گرفته است که هیچ چیز شادم نمی کند. به سوی تو که می آیم
دلم بال و پر می زند. آنقدر از من دوری که فقط دست های خیالم به تو می رسد.
دست هایی که عمری در حسرت گرفتن دست های گرمت مانده و منجمد شده اند.
دست هایی که به سوی آسمان بلند است و فقط برایت دعا می کنند تا برگردی.
نوشته شده توسط در ساعت موضوع | لینک ثابت
به یاد پدر...کاش می شد که نرفت
کاش می شد که بمانیم و بسازیم خانه ای با گل دل
کشور عشق کجاست؟
صحبت از رفتن و بیزاری نیست، پای رفتن لنگ است
حاصل ما این است
کاش می شد که نرفت و زمین را بوسید و زمان را نوشید
کاش...
" سهراب سپهری"
نوشته شده توسط در ساعت موضوع | لینک ثابت
به یاد پدر...